فوکوس باشید: هم در زندگی، هم در هنر!

متنی بر سه عکس از صمد آریان

مهلا بیگلری: بهار 1404


سه عکس بدون عنوان و توضیح ارائه شده است، گویی عکاس خواسته است تمام بار رمزگشایی تصاویر، تولید معنا و شناخت خودش و نگاهش را بر دوش مخاطب بگذارد، شاید هم نگران محدود کردن معنایی بوده که نامحدود بودن و ابهامش برای او حاوی معنا ست. این بی نام و نشانی در عین لغزان کردن معنا، دایره ی خیال مخاطب اثر را گسترده می کند و هر کوره راه اندیشناکی را برای او مجاز می شمارد.
در هر سه عکس زنی کهنسال حضور دارد، مادربزرگ شاید. میفهمیم موضوع و دغدغه ی اصلی عکاس، او بوده است و ارتباط او با افراد و جهان اطرافش.
در یکی از تصاویر کلوزآپ او را میبینیم، با وجود خطوط قدرتمند گذر سالها بر چهره اش، شبیه پیرزن هایی نیست که روزگار نرمشان کرده و باعث شده است به جهان با دیده ی اغماض بنگرند، نه! او جسورانه و منتقدانه به ما می نگرد و گویی آماده است که اشتباهی را در کارهای ما و تمام جهان اطرافش گوشزد کند و این موضوع او را صرفا از یک مادر بزرگ معمولی متمایز می کند و این تمایز اگر چه برای او جذابیت به همراه دارد، مخاطب را با ترس مورد تایید قرار نگرفتن مواجه می کند.
در عکسی دیگر مادربزرگ همراه زنی میان سال دیده می شود، زن دستهایش را بر شانه های او گذاشته و به او خیره شده است. اما مادریزرگ تلاش زن برای ارتباطی چشم در چشم را، نا دیده می گیرد و با وجود نگاه مستقیم و مصر زن، به نقطه ای نامعلوم میان خودش و او خیره شده است و این ارتباط را از زن دریغ میکند، شاید به دلیل رابطه ای الکن میان آن دو و یا حال نزار مادربزرگ است ، اما مطمئنن تظاهر نیست، چرا که نگاه جسور عکس کلوزآپ، ما را در پذیرش صفت متظاهر برای او مردد می کند و ایده ی سردی رابطه میان دو زن یا شدت بیماری را قوت می بخشد.
درعکس سوم مردی را در کنار او میبینیم که ظاهرا از او مراقبت می کند. جزییات این تصویر که نمایی بازتر دارد، بیانگر اتاق یک مادربزرگ بیمار است. چیزهایی مثل داروها و وسایل سرگرم کننده ی افراد کهنسال مثل رادیو به چشم می خورد. مرد با لباس راحتی روی صندلی ای در کنار تخت مادربزرگ نشسته، پاهایش را یله کرده روی صندلی مقابلش و با دستی بر شانه ی مادربزرگ محتضر، خودش هم به خواب رفته است. ارتباط او آنقدر صمیمی هست که حاضرشده این سختی را بر خود هموار سازد و ساعات طولانی بر بالین او بنشیند و حتی نیمه نشسته بخواب رود، شاید هم با این همجواری طولانی و ایجاد تماس فیزیکی قصد دارد از آخرین قطره های حضور پیرزن برخوردار شود و همزمان به او بگوید: "نترس، من اینجا هستم"
این سه عکس در کنار هم ابتدا رنج فقدان را به یاد می آورند، رنج مشاهده ی رو به زوال رفتن عزیزی و احتمال قریب از دست دادنش، اما کمی که بیشتر آنها را نگاه میکنی در تمام این عکسها، علی رغم ارتباط میان افراد، هرسه نفر را تنها احساس میکنی .
این عکسها بیش از حس فقدان، اضطراب تنهایی را در مخاطب بیدار میکنند. اضطرابی که انسان از مواجهه با تنهایی عمیق بشری اش تجربه می کند، تنهایی ای ناگزیر که صرفن میتوان با شریک شدنش با اطرافیان/عزیزان، از سوزش و تلخی آن کاست. در این تصاویر هر سه نفر نیازی عمیق نسبت به هم را بیان میکنند، نیاز به حضور، حضوری حاوی تنهایی، تنهایی ای که عمیق ترین زخمها و برهنه ترین عواطف در خود دارد.
نامش را "تنهایی اگزیستانسیال یا انزوایی بنیادین" گذاشته اند به این معنا که "هر چقدر به یکدیگر نزدیک شویم، همیشه فاصله ای هست، شکافی قطعی و غیر قابل عبور، هر یک از ما تنها به هستی پا می گذاریم و باید به تنهایی ترکش کنیم. پس تعارض اگزیستانسیال تنشی است میان آگاهی از تنهایی مطلق و آرزویمان برای برقراری ارتباط، محافظت شدن و بخشی از یک کل بودن." (اروین یالوم. روان درمانی اگزیستانسیال.1980)
و این عکسها، انسان و رنج ابدی تنهایی را به وضوح به تصویر کشیده اند، آدمیانی که در عین نیاز به حضور هم، از حفظ هم و شریک شدن در شخصی ترین تجارب هم باز می مانند و نمیتوانند شانه ی این حریف قدر- تنهایی- را به خاک بمالند.

 

 

 

ثبت: 1404/02/05
بازدیدها: 20
بازگشت به لیست...

کتاب های عکاسی

کتاب های هنر

تجهیزات عکاسی

صنایع دستی ایران